در جنگ یازده رخ، مبازره یازده تورانی به رهبری پیران و یازده پهلوان ایرانی به رهبری گودرز پدر رهام بود، که رهام پنجمین دلاور بود که با بارمان به نبرد آمد. آنان نخست کمان را بر گرفتند و چون کمانها بر هم شکستند، دست بر شمشیر و آنگاه نیزه بردند و چون هر دو کارآزموده و دلیر بودند، مدتی با هم گشتند تا رهام نیزهای بر ران سوار زد
و نیزه از ران او گذشت و به اسب رسید. اسب فرو غلطید و رهام سر رسید و نیزه دیگری بر پشت آرمان زد که او را به کین سیاوش کشت پس آرمان را با سرو پای آویخته بر زین اسب خود بست و به جایگاه نشان آمده و درفشش را بالای کوه برافراشت.
به پنجم چو رهام گودرز بود | که با بارمان او نبرد آزمود | |
کمان برگرفتند و تیر خدنگ | برآمد خروش سواران جنگ | |
چو رهام و چون بیژن ِ تیزچنگ | چو اَشکَش همه نامبُردار ِ جنگ | |
کمانها همه پاک بر هم شکست | سوی نیزه بردند چون باد دست | |
دو جنگی و هر دو دلیر و سوار | هشیوار و دیده بسی کارزار | |
بگشتند بسیار یک بادگر | بپیچید رهام پرخاشخر | |
یکی نیزه انداخت بر ران اوی | کز اسب اندر آمد بفرمان اوی | |
جدا شد ز باره هم آنگاه ترک | ز اسب اندر افتاد ترک سترگ |
... | فرزانه و رزم ساز | |
چو دستان سام و چو گودرز و گیو | چو شیدوش و فرهاد و رهام نیو | |
چو طوس و چو رستم یل پهلوان | فریبرز و شاپور شیر دمان | |
دگر بیژن گیو با گستهم | چو... |